شبکه یک - 27 مرداد 1402

"زن"، هنر "زیبا بودن" و "در دسترس نبودن" _ بخش دوم

دانشگاه هنری سوره _ نشست (زیبا، زیباست)، نسبت "حق و باطل" با "زشت و زیبا _ ۱۴۰۲

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خب خیلی خوشحال هستیم که خدمت دوستان رسیدیم. چون رشته شما رشته هنر است و زیرمجموعه رشته هنر راجع به نگاه درست و نادرست به مقوله هنر، چند نکته عرض می‌کنم که بدانیم از چه زاویه‌ای به هنر نگاه می‌کنیم. در خدمت خواهران عزیز هستم اگر در هر موضوعی که خودتان مایل هستید گفتگو داشته باشیم.

هسته مرکزی هنر چیست؟ یک نقاشی، یک معماری یا یک فیلمی می‌بینیم چگونه داوری می‌کنیم که هنرمندانه هست یا نیست و چقدر هنرمندانه است؟ این سؤال؛ به این سؤال چه جوابی می‌دهید؟ واقعاً از شما سؤال کردم.

یکی از حضار: معرفتی که نسبت به خودمان داریم.

یکی از حضار: بر مبنای یک تفکر.

استاد: خب هرکسی هر هنر و هر کاری را که انجام می‌دهد یک تفکری دارد بنابراین همه‌اش بر مبنای تفکر است. آن هم که یکی از دوستان گفتند که معرفت خود، خب این هم در معرفت بحث است که چه چیزی معرفت است و هم در خود بحث است. مکاتب انسان‌شناسی مختلف تعریف‌های مختلفی از خود دارند. اصلاً‌ من نگفتم چه چیزی درست است و چه غلط است؟ پرسیدم چه چیزی را می‌گویند این هنرمندانه است و این هنرمندانه نیست.

یکی از حضار: هرچیزی زیباست می‌گویند این هنری است.

استاد: معمولاً اگر یک کاری به لحاظ مکانیکی انجام شده باشد اما زیبایی در آن نباشد ما می‌گوییم آن کار هنرمندانه نیست. حتی از یک آشپزی، سفره چطوری چیده بشود؟ شما ممکن است تمام مواد غذایی را در سفره بگذارید ولی طرف می‌نشیند و فقط مشکل تغذیه او حل می‌شود. اما یک جایی می‌بینید که سفره را یک جوری چیده که جدا از غذا فقط دلت می‌خواهد نگاه کنی، عکس آن را برداری بگذاری توی فضای مجازی آدم برای فامیل‌هایش بفرستد که ببینید چه سفره قشنگی است! ممکن است در این سفره غذای گران و زیاد هم نباشد اما قشنگ باشد. در واقع ملاک هنر زیبایی است. سؤال بعدی؛ هرجایش را هر کدام قبول ندارید بگویید که روی آن بحث کنیم.

یکی از حضار: چیزی که ما می‌بینیم ممکن است زیبا باشد ولی از نظر یک نفر دیگر ممکن است زیبا نباشد.

استاد: بله ما هنوز وارد این نشدیم. ولی یعنی می‌گویید بالاخره زیبایی ملاک هنر هست یا نه؟

یکی از حضار: بله ملاک هست ولی از نظر همه یکی نیست.

یکی از حضار: گاهی هنر برای نشان دادن زشتی‌هاست.

استاد: بله، ولی یک وقتی زشتی‌ها را هنرمندانه نشان می‌دهید و یک وقت به روش غیر هنرمندانه. زشتی را دو جور می‌شود نشان داد. یک جور چنان زیبا نشان بدهی که همه بفهمند این زشت است و حال‌شان بهم بخورد. یک وقت هم زشتی را یک جوری نشان بدهی که همه بفهمند این زشت است، یعنی آن اثری که تو می‌خواهی نگذاشت. اصلاً مخاطب تو نفهمید که می‌خواهی بگویی این زشت است. یعنی زشت بودن زشت را هم به شیوه زیبا هنری می‌شود بیان کرد به شیوه غیر هنرمندانه و غیر زیبا هم می‌شود. حالا ارسطو گفته خیلی خب ما هم جدا می‌گوییم. ارسطو یک چیز می‌گوید ما هم یک چیز دیگری می‌گوییم. البته این حرف ارسطو را که نقل کردید من با آن مخالف نیستم ولی سؤال بعدی است. تا این‌جا قبول کردیم که ملاک هنر زیبایی و زیبایی‌شناسی است. چه چیزی هنرمندانه است؟ چه بیانی هنرمندانه است؟ آن چیزی که از درک زیبایی‌شناسی بالاتر، مؤثرتر، جذاب‌تری برخوردار است. حالا سؤال بعدی، همین نکته‌ای که ایشان گفت. زیبایی یک مقوله شخصی است یا نوعی؟ و نسبی است یا مطلق؟ این را چه می‌گویید؟

یکی از حضار: نسبی است.

استاد: دیگه کسی هست بگوید نسبی نیست؟

یکی از حضار: در مواردی که شخصی است نسبی است ولی در بعضی مواردی که شخصی نیست نسبی نیست.

استاد: مثل چی؟

یکی از حضار ظلم و عدالت

استاد: حرف ایشان را قبول دارید؟

یکی از حضار: به نظر من زیبایی‌شناسی نسبت به – حالا ایشان گفتند ظلم یا عدالت، ظلم یا عدالت ممکن است که برای هر شخصی که ما در سینماها یا فیلم‌ها می‌بینیم ممکن است یکسری معنا و مفهوم دیگری داشته باشد که از نظر ما چه درست، چه غلط باشد. به همین خاطر، زیبایی و عدالت نسبت به دیدگاه آن شخص یک مفهوم دیگری پیدا می‌کند که درصد کمی هم هستند.

در قالب دو جمله بگویید چه گفتید؟

یکی از حضار: ممکن است ظلم و عدالت از دیدگاه درصد کمی برعکس نسبت به زیادی از افراد باشد.

استاد: یعنی می‌خواهید بگویید که زیبایی عدالت مطلق نیست؟

همان: بله.

یکی از حضار: به نظر من ظلم و عدالت خودشان مفاهیم نسبی هستند هم به لحاظ مفهومی نسبی هستند و هم به لحاظ موقعیتی نسبی هستند یعنی ممکن است من یک عملی را الآن در قبال یک شخص دیگری انجام بدهم که این عدالت باشد اما در یک موقعیت وشرایط دیگری همان عمل را نسبت به یک شخص دیگری انجام بدهم و آنجا ظلم باشد.

استاد: مثل چی؟

همان: مثلاً ممکن است من بین دوتا بچه شیرینی مساوی پخش کنم من این‌جا دارم عدالت را انجام می‌إهم اما ممکن است یکی از آن‌ها دیابت داشته باشد خب من این‌جا دارم ظلم می‌کنم.

استاد: ببینید عدالت اصلاً این نیست که به کسی شیرینی بدهید یا ندهید! عدالت این است که آیا داری حقی از کسی را سلب می‌کنی یا نه؟ داری به او صدمه می‌زنی یا نه؟ صدمه زدن به کسی، سلب یک حقی از حقوق او این ظلم است. همیشه همین‌طور است یا نه؟ معنی عدالت این است حق هرکسی به او برسد. معنی‌اش این است که اگر چیزی که حق او نیست یا نهایتاً ‌به نفع او نیست دادن به او ظلم است نه عدل. آیا می‌شود بگوییم ما یک مفهومی داریم که معنا و مصداقش همیشه یک جور است و همیشه یک حکم دارد. یا نه عدالت یک وقتی خوب است و یک وقتی بد است؟ یک وقتی زیباست و یک وقتی زشت است؟ آن وقت باید ببینیم تعریف‌مان از آن چیست؟ آیا می‌شود یک چیزی عادلانه باشد ولی زشت؟ ظلمی هست که زیبا باشد؟ ممکن است ما به کسی ظلم بکنیم اما از خودمان هم می‌پرسند که چه کار کردی؟ می‌گوییم نه این نبود، یک برچسب عدل روی آن می‌زنیم. هیچ کس قبول نمی‌کند که من ظلم کردم!

همان: من می‌توانم یک مثال بزنم؟ اتفاقاتی بود که داخل مشهد بود و قتل‌های زنجیره‌ای که انجام شد و عدالت به شیوه‌ای بود که مردم و خبرنگارها و خبرگزاری‌ها می‌دانستند که عدالت دارد به شیوه غلط برگزار می‌شود ولی خانواده آن فرد و خود آن شخص پایبند بودند که یک چنین ظلمی که به اطرافیان‌شان کردند درست و بجا بوده است!

استاد: خیلی خب شما الآن دارید می‌گویید شخصی با ادعا و نیّت اجرای عدالت ظلم بکند. خیلی وقت‌ها داشتیم که خیلی‌ها با ادعای عدالت ظلم کردند. ولی صحبت این است که – خودتان هم گفتید – گفتید عدالت را به روش غلط اجرا کنند. اصلاً عدالت به روش غلط، عدالت نیست. عدالت به روش غلط، خودش ظلم است.

همان: حتی یکی از دیالوگ بود که پسر آن شخصی که قاتل بود گفت که من می‌خواهم راه پدرم را ادامه بدهم و احساس می‌کنم که پدرم کار صحیحی را انجام داده است! و این نشان دهنده این است که آن شخص و خانواده به آن درک نرسیده که نباید چنین ظلمی صورت بگیرد.

استاد: ببینید معنی این‌ها این نیست که، یک وقت خودتان دارید می‌گویید که من کلاً عدل و ظلم را نسبی می‌دانم معلوم نیست همه چیز یک چیزی عدل باشد و یک چیزی ظلم. بعد به آن شیرینی مثال زدید. بعد عرض کردید که دادن شیرینی به بچه‌ای که مریض هست و نباید به او بدهید عدالت نیست ولو این که ظاهرش به هر کدام یک چیزی دادید. به آن که می‌دهید یک اثر و معنا دارد و به این که می‌دهید یک اثر و معنای دیگری دارد بنابراین عدالت به معنی همیشه مساوی بودن و یکدست بودن نیست. این سؤال اول بود.

نکته دوم که گفتم چطوری است؟ شما می‌گویید که بله ممکن است یک کسانی باشند در این که چه روشی عادلانه است یا نیست اختلاف نظر داشته باشند. بله این را قبول داریم همیشه بوده و خواهد بود ولی این بدین معنی نیست که عدالت نسبی است. این معنی‌اش این است که درک افراد از مفهوم و مصداق عدالت دچار اشتباه و خطا می‌شود و گاهی یک ظلمی را با انگیزه اجرای عدالت اعمال می‌کنند. ما این را قبول داریم و اصلاً منافاتی با آن ندارد. آیا هیچ چیز از رفتار ارادی بشر هست یا موردی هست که بطور مطلق نادرست باشد و ظالمانه یا نیست؟ عملی وجود دارد که بطور مطلق همیشه بد باشد؟

همان: به نظر من، ته رفتارش و ته عملش اگر به آن معرفت رسیده باشد یک شناخت کامل دارد ولی در ظاهر هیچ وقت آن را نشان نمی‌دهد. اگر منظور من را درک کرده باشید.

نه درک نکردم.

همان: منظورم این است که در ظاهر یکسری افراد هستند که یکسری اعمال انجام می‌دهند که نادرست است ولی در ظاهر این‌طوری است ولی خودشان قلباً به این اعتقاد دارند که این عمل‌شان نادرست است و راه درست آن چه مسیری است.

استاد: نه، سؤال من چه بود؟ من چه پرسیدم؟

همان: گفتید که آیا رفتاری هست که مطلقاً نادرست باشد در انسان؟

استاد: بله. ولی شما یک چیز دیگری گفتید! شما می‌گویید که یک کسانی ممکن است یک کاری را انجام بدهند ته دل‌شان این باشد که این درست است یا نادرست است.

همان: منظورم این است که یک چنین چیزی نیست.

استاد: یعنی ما هیچ چیزی نداریم که بطور مطلق بتوانیم بگوییم این بد است یا خوب است!

یکی از حضار: قتل نفس همیشه بد است. کشتن یک انسان.

استاد: قتل نفس بی‌گناه داریم، قتل نفس باگناه داریم. یعنی قتل نفس هم دو جور است. یک قتلی مثل مجازات یک قاتل. اعدام یک قاتل. یک قاتل زنجیره‌ای اعدامش عادلانه است یا ظالمانه؟ ایشان می‌گوید قتل نفس بی‌گناه بطور مطلق بد است.

یکی از حضار: اعدام آن قاتل زنجیره‌ای هم که گفته می‌شود ممکن است واقعاً بیمار باشد و یکسری عواملی که از کودکی روی او تأثیر گذاشته باعث شده که به این گرایش کشیده بشود. این باید درمان بشود یا علت‌یابی بشود و بعد برای او حکمی صادر شود!

استاد: خب حالا هرکسی هر کاری بکند همین توضیح را دارد. مثلاً الآن توی خیابان یک نفر حمله کند و یک کارد به شما بزند و کیف‌تان را بردارد و فرار کند بعد او را بگیرند بگوید من با ده نفر دیگر هم این کار را کردم اما می‌دانید چرا علت دارد، من بچه که بودم توی سرم زدند عقده‌ای شدم و دارم این کارها را میکنم به نظر شما من حق نداشتم؟!

همان: نه.

استاد: شما که الآن داشتید عکس آن را می‌گفتید!

همان: نه، کسی که بیمار روحی روانی باشد. باید علت‌یابی باشد.

استاد: همین الآن می‌گویند هرکس قتل مرتکب می‌شود بیمار است.

همان: خب تشخیص آن با آدمی مثل من نیست چون در حدی نیستم که بخواهم تشخیص بدهم.

استاد: نه، همان‌هایی که این حرف را می‌زنند، ببینید وقتی در را در اتاق می‌بندید دوباره که امتحان می‌کنید بسته شده یا نه روانی هستید!

همان: خب آن بسته به وسواس فکری دارد!

استاد: نه، تعریف روانی بودن خیلی وسیع است. می‌گوید شما می‌روید توی اتاق در را می‌بندید خودت بستید می‌دانید بستید ولی بازدوباره برمی‌گردید این کار را امتحان می‌کنید تو روانی هستی! یعنی الآن خیلی از ماها این‌طوری روانی حساب می‌شویم. من اصلاً نمی‌خواهم رد کنم. افراط دو طرف. یکی از آن طرف می‌گوید ما این چیزها را نمی‌فهمیم روانشناسی و موقعیت و شرایط نیست. کار، کار است فقط فیزیک کار را نگاه می‌کند. هرکس بطور مکانیکی این عمل را انجام بدهد این مجازات یا این پاداش را به او می‌دهیم ما اصلاً کاری نداریم که انگیزه‌تان چه بوده و به چه دلیلی این کار را کردید، شرایطت چیست؟ این یک نگاه است در تعریف عدالت و حقوق و عمل زشت و زیباست. یک طرف جریان افراط از آن طرف است. این افراط از این طرف است فکر می‌کند انسان‌ها ماشین هستند. یک طرف افراط از آن طرف است. این مسئله برای شما مهم است چون وارد بحث هنر، فرهنگ، همه ارزش‌ها و ضدارزش‌ها می‌شوید در ذهن‌تان باید روشن کنید که ارزش و ضدارزش واقعاً وجود دارد یا همه این‌ها توهمات ماست، آداب و رسوم‌ها و عادات ما و القائات ماست و الا هیچ عملی با هیچ عملی فرقی ندارد همه چیز با همه چیز مساوی است! این مسئله مهم است. افراط از آنطرف هم مهم است مثلاً صد سال پیش 120 سال پیش برهنه شدن در آمریکا و اروپا، بخصوص کشورهای ریشه‌دارتر بودن اروپایی، برهنه شدن در عرصه عمومی جرم بود یعنی برخورد می‌کردند مثلاً همجنس‌بازی به عنوان یک گناه و هم جرم خیلی کثیف محسوب می‌شد و زنده زنده می‌سوزاندند و اعدام می‌کردند. بعد یک مدتی گذشت، چند دهه گذشت، کم‌کم یک عده آمدند گفتند این‌ها گناه است جرم نیست، گناه هم به شما چه ربطی دارد؟ می‌خواهد در عرصه عمومی برهنه بیاید گناه کرده، مشروبات می‌خورد الکلی است، روابط نامشروع دارد، قمار می‌زند، این‌ها جرم نیست نمی‌توانید برخورد قانونی بکنید گناه است! اگر خدایی بود و بعد از مرگ خبری بود حسابش با خداست به شما چه! بعد از یک مدت هم گفتند اصلاً گناه هم نیست. گناه یعنی چی؟ شما این سبک را دوست دارید او این سبک را دوست دارد! این‌ها بیمار هستند، گناه نیست بیمار هستند دست خودشان نیست این‌ها DNNشان این‌طوری است! هرکسی یک جوری است! تأثیرات ژن‌شان، محیط‌شان، خانواده‌شان، این‌طوری هستند از نظر آن‌ها این کار خوب است چون از بچگی توی خانه‌شان مشروبات الکلی مصرف می‌کردند روابط نامشروع بوده، مواد می‌زدند، اصلاً از بچگی توی این خانه بزرگ شده از نظر او این‌ها بد نیست. شما در یک خانواده مذهبی بزرگ شدید می‌گویید این‌ها ظلم است و بد است. بنابراین می‌پذیریم که یک تخلف است اما این نه جرم است نه گناه است نه باید مجازات بشود نه از جهنم آن‌ها را بترسانید. این یک بیماری روانی است! یک ضعف است! یک مشکلی است! یک عقده است! لذا این‌ها باید درمان بشود. بعد کم‌کم جلوتر آمدند و در این 10- 20 سال اخیر گفتند که این‌هایی که این کارها را می‌کنند مریض هم نیستند، مریض خودتی! بابات مریض است چه کسی گفته این‌ها مریض هستند! این دگراندیشی است! دگرباشی است! یک سبک زندگی تویی، با جنس مخالفت هستی یک سبک هم این است با جنس خودش است. او دوست دارد با حیوانات باشد. خب این کارها الآن هست. گفتند کسی حق ندارد کس دیگری را قضاوت کند و بگوید این کار شما ظلم است و بد است نادرست است حق نداری به توچه! اصلاً امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه؟ ارزش و ضد ارزش یعنی چی؟ ارزش هرکسی برای خودش است. یعنی چی؟ یعنی هیچ چیز با قطع نظر از من و تو نه ارزش دارد نه ارزش است نه ضد ارزش. هیچ کاری نه بد است نه خوب است! نه درست است نه نادرست است! بعد می‌پرسند ملاک درست و نادرست چیست؟

یکی از حضار: استاد یک سؤالی برای من پیش آمد و آن این که، اگر گفتید که کسی قتلی را مرتکب شده و بخواهیم از نظر روانی او را مورد بررسی قرار بدهیم یا از نظر قانونی یا حکمی مورد بررسی قرار بدهیم به نظر من این به دو طرف ترازو برمی‌گردد یعنی ما ببینیم که این کفه ترازو که قرار است عادلانه تصمیم بگیرد یا صلاحیت عادلانه تصمیم گرفتن را دارد یا ندارد؟ خودش را در این سال‌ها توانسته ثابت کند یا نتوانسته ثابت کند؟

استاد: از کجا می‌فهمیم چه کسی صلاحیت دارد؟

همان: از تاریخ، از گذشته‌ای که برای او اتفاق افتاده است.

استاد: یعنی چی؟

همان: واضح‌تر نمی‌توانم صحبت کنم.

استاد: بعضی‌ها به خیال‌شان تاریخ یک بایگانی است به اسم تاریخ، همه چیز گذشته آن‌جا ثبت شده است. اصلاً چیزی به نام تاریخ وجود ندارد هر دوره‌ای یک کسانی را یک گوشه‌ای از مسائل اتفاق افتاده را با انتخاب خودشان با جانب‌داری خودشان برداشتند نوشتند که این شده تاریخ! و الا، همین الآن که ما داریم این‌جا با همدیگر صحبت می‌کنیم گزارش همین جلسه ممکن است ده جور نوشته بشود! بعد یا اصلاً نوشته نشود؟ چیزی به نام تاریخ این جلسه نخواهد بود. ممکن است ده جور با ده تا پیام نوشته شود! لذا این که تاریخ چه می‌گوید؟ تاریخی هیچی نمی‌گوید. تاریخی به تنهایی مفید است اما اصلاً کافی نیست. ما جدا از تاریخ باید معیار داشته باشیم. حالا سؤال را دقت کنید این خیلی مهم است. شما الآن در صحنه‌های فیلم‌ها و سینماهای ما دارید می‌بینید، در فیلم‌ها و تئاترها – همه جای دنیا این‌طور است این‌جا همین‌طور است – مثلاً وارد مقوله همین ظلم و عدالت می‌شود یک عملی را می‌گوید ظالمانه است و یک عملی را می‌گوید عادلانه است بر چه اساسی می‌گویی؟ دارید این عمل را به عنوان یک عمل خوب، این آرتیست این قهرمان این فیلم است آن ضد قهرمان است.

یکی از حضار: عرف جامعه است که تعیین می‌کند.

استاد: عرف! باز بدتر شد. یعنی غیر علمی‌تر شد. عرف جامعه کدام عرف و کدام جامعه؟ خود این هم باز معنی‌اش این است که، نگاه کنید صدسال پیش همین جامعه ما یک عرف‌های دیگری داشت الآن هست؟ یک کسانی بیایند مثلاً رسانه‌ها، آموزش و پرورش، سینما و هنر ما را در دست بگیرند و این‌ها شروع کنند یک موضوع را ارزش کنند و یکی را ضد ارزش کنند صد سال دیگر، پنجاه سال دیگر، بچه شما و نوه شما عرف او ضد عرف الآن می‌شود.

یکی از حضار: درست بودن و غلط بودن عرف و نسبی بودن آن هم باید معلوم شود.

استاد: خب همین. می‌خواهیم ببینیم که به یک نقطه ثابتی می‌رسیم برای این که تعریف کنیم چه عملی زشت است؟ چه عملی زیباست؟ ما می‌خواهیم به این‌جا برسیم. ببینید محور و مرکز اصلی رشته هنر، تعریف زشت و زیباست. حالا من این‌جا اشاره کنم عمدتاً در حوزه زشتی و زیبایی تکنیکال معمولاً ‌در دانشگاه‌ها بحث می‌شود که این تکنیک برای زیبانمایی قشنگ است، ‌این تکنیک برای نشان دادن زشتیها خوب است. تکنیک ضعیف و قوی، تکنیک خوب و بد، تکنیک درست و نادرست، تکنیک زیبا و نازیبا این را همه در حوزه تکنیک می‌فهمند و قبول دارند اما تمام هنرها ظرف هستند. حالا از مظروف سؤال کن. ببینید یک وقت می‌گویید این نقاش واقعاً هنرمند است خیلی قشنگ می‌کشد. یک وقت سؤال می‌کنید که این چه می‌کشد؟ چه چیزی را دارد به مخاطب منتقل می‌کند؟ این کارگردان به لحاظ کارگردانی و تکنیک خیلی قوی است، طوری زاویه دوربین و مدیریت هنرمند و هنرورزها را طوری کرد که در ظرف دو دقیقه ده‌تا پیام به ما در یک صحنه منتقل کرد. یک فیلم هم هست که نمی‌توانید... مثلاً بعضی از فیلم‌ها هست من ده بار دیدم الآن هم اگر بگذارند باز من می‌بینم با این که می‌دانم کل ماجرای آن چیست. این فیلم هنرمندانه ساخته شده است. از زاویه دوربین، از متنی که می‌گویند، کلماتی که بکار می‌برند، ماجراها، همه این‌ها را آدم لذت می‌برد یعنی به لحاظ روش،‌ ظرف زیباست. تئاتر ظرف است، سینما ظرف است. نقاشی، کاریکاتور، مجسمه‌سازی، معماری، همه این‌ها ظرف هستند. تا این‌جا زیبایی ظرف است. زیبایی ظرف خیلی مهم است. اگر ظرف شما زیبا نباشد تو هنرمند نیستی. یک آدم معمولی هستی.

یکی از حضار: برای بیان زیبایی نباید ظرف وجود داشته باشد. هنری که مدرن شده، دارد الآن این حرف را می‌زند که ما نباید خودمان را در یک هنر خاص محدود کنیم.

استاد: ما اصلاً چنین چیزی نگفتیم. صحبت این است که، ببینید شما متن سناریوی یک تئاتر را می‌نویسید... من هنوز جواب این سؤال دوست‌تان را ندادم اما شما سؤال‌تان را بپرسید.

یکی از حضار: احساس من این است که این‌جا دارد یک تبادل نظری شکل می‌گیرد باید در چارچوب مشخص و معینی باشد نه نظر شخصی. شما اشاره کردید به این که فیلم‌ها قهرمان چطوری تعریف می‌شود؟ آنچه که ما داریم می‌بینیم بر اساس ایدئولوژی کارگردان است یا صدا و سیما دارد یک برنامه‌ای را می‌سازد بر اساس ایدئولوژی‌هایی وارد جامعه می‌شود اگر یک شخص سنتی است با ایدئولوژی خودش، ما فیلم‌هایی که تولید می‌شود می‌بینیم آخرش معمولاً آن کسی که مجرم است می‌گیرند و به سزای اعمالش می‌رساند و می‌بینیم که یک بی‌عدالتی در جامعه دارد اتفاق می‌افتد فکر می‌کنم یک چارچوب درستی را بگوییم شاید یک ایدئولوژی قانونی دارد قهرمان را معرفی می‌کند.

استاد: متوجه شدید ایشان چه گفتند؟ ایشان می‌گوید که معیار این که تعریف‌مان از زیبایی و زشتی عدالت و ظلم چیست؟ ایدئولوژی است. و همه یک ایدئولوژی دارند و طبق آن ایدئولوژی دارند داوری می‌کنند. خب حالا سؤال این است که چارچوب این بحث، این بود که آیا هنر که معیارش زیبایی است زیبایی و زشتی در آن امکان داوری هست یا نیست؟ هرکسی یک طوری تعریف می‌کند. سؤال این بود. البته من مطالبی را که آماده کرده بودم خدمت شما بگویم هنوز آن‌ها را نگفتم، چون می‌خواستم بحث یک کمی باز و راحت باشد.

یکی از حضار: بخشی از بچه‌های ما، بچه‌های هنر هستند اما بچه‌های حوزه ارتباطات، روزنامه‌نگارها و بچه‌های مدیریت فرهنگی هم هستند...

استاد: خیلی خب شما هم زرنگ باشید و دیگر میکروفن را رها نکنید سؤالات خودتان را بپرسید. این‌ها بچه‌های سینما بودند که بیشتر سؤال کردند. من هرکس بیشتر سؤال کند من جواب او را می‌دهم من که نمی‌دانم شما کی هستید. هنر، ورود در حریم زیبایی و زیبایی‌شناسی است. این یک. دو؛ زیبایی و زشتی یک بخش مربوط به ظرف است یعنی شیوه و روش‌تان هنرمندانه است یا نه؟ یعنی این تئاتر و نقاشی و این روزنامه‌نگاری و این نحوه گزارش هنرمندانه و زیبا بود و اثرگذار بود؟ یا یک چیز هچل‌هلفی نوشتیم که اصلاً نفهمیدیم چه نوشتی و سر و ته آن چه بود؟ فرقش هم این است کتابی که دست‌تان می‌گیرید و دیگر نمی‌توانید کنار بگذارید این هنرمندانه نوشته شده است. فیلمی که ده بار دیدید و باز هم حاضر هستید ببینید این هنرمندانه ساخته شده است. فیلمی که وسط‌هایش می‌گویید یک پاتک تهوع بیاورید که من دارم بالا می‌آورم یا نمی‌توانید تا آخر فیلم را نگاه کنید این به لحاظ فرم، ظرف، این ضعیف است و هنرمندانه و زیبا نیست. نکته دوم؛ که بیشتر بحث به آنجا کشید. جدا از ظرف، مظروف؛ یعنی آن محتوایی که دارید از طریق این هنر به مخاطب‌تان منتقل می‌کنید یک احساس خاصی، یک داوری‌ای، یک ادراکی، دارید دوقطبی قهرمان و ضد قهرمان ایجاد می‌کنید خوب و بد دارید می‌گویید اصلاً هیچ فیلمی نیست که ته آن معلوم نشود که کارگردان و نویسنده از نظر او چه کسی خوب بوده و چه کسی بده بوده؟ همه فیلم‌ها قهرمان و ضد قهرمان دارند منتهی بعضی‌ها هوشمندانه و بعضی‌ها همین‌طوری بی‌حساب و کتاب هستند و بعضی‌ها صادقانه و بعضی‌ها منافقانه این کار را می‌کنند حتی آن کسی که می‌خواهد بگوید واقعاً هیچ چیز خوب و بدی وجود ندارد و همه چیز ساخته ذهن ماست محدودیت‌ها درست و نادرست فقط در کله ماست و بیرون همه چیز مساوی است حتی آن هم می‌خواهد این گزاره را بطور قطعی و مطلق در ذهن شما جا بیندازد. یعنی او هم دارد مطلق حرف می‌زند. همان کسی که می‌گوید همه چیز نسبی است از او بپرسید این جمله که تو می‌گویی همه چیز نسبی است این جمله هم نسبی است یا نه؟ می‌گوید نه این مطلق است. پس تو هم مطلق داری. تو داری یک نسبیت را مطلق می‌کنی منتهی اول باید مطلق را نسبی کنی تا بعد بتوانی یک نسبی را مطلق کنی. بنابراین آن کسی هم که می‌گوید این‌ها چیزهای خودنقض‌کن است مثل این که می‌گویید امکان شناخت وجود ندارد ما به هیچ چیز نمی‌توانیم بطور قطعی شناخت پیدا کنیم. خب تو که الآن داری خلاف آن را می‌گویی. تو الآن داری می‌گویی به یک چیزی بطور قطعی شناخت پیدا کردی و آن این است که به هیچ چیز نمی‌شود شناخت قطعی پیدا کرد! الآن همین خودش یک شناخت قطعی هست یا نیست؟ اگر نیست که تو چیزی به ما نگفتی، اگر هست که خودت جواب خودت را دادی. مثل این که من بگویم من هرگز دروغ نگفتم و نمی‌گویم الا همین الآن! یعنی به جز همین جمله‌ای که الآن گفتم! بالاخره ما الآن نفهمیدیم که دروغگویی را راستگویی. بله این به ایدئولوژی برگشت. پس تا این‌جا فهمیدیم که شما ممکن است یک محتوای زشت را با یک فرم زیبا ارائه بدهید. یعنی مطلب و حرف دارد از یک ارزش اخلاقی و از یک ارزش انسانی دفاع می‌کند که به نفع بشر است اما فرم ارائه آن ضعیف است. فیلم‌تان یک جوری است که حال بهم‌زن است ما می‌فهمیم که نیت تو خوب است و می‌خواهی چه بگویی. یک طرف شیطنت می‌آید و یک محتوای کثیف و مظروف زشت و غیر عادلانه، و ضد بشر آن را می‌آید در یک قالب زیبا و جذابی ارائه می‌دهد که آدم دلش می‌خواهد این را بخاطر آن واژگانی‌اش، بخاطر آن فرمش ده بار این کتاب را بخواند با این که می‌داند این زشت است. مثل این که شما زباله را توی ظرف طلا بریزید یا بهترین غذا را در یک ظرف کثیف بریزید یک ظرفی را از توی خاکروبه برداشتید ولی بهترین غذا را توی آن ریختید! هیچ کدام از این دو کار هنرمندانه نیست. آن ظرف هنری است مظروف ضد هنر است زیبا نیست. چون هنر زیبایی است. این‌جا برعکس بود. در مجازات هم که داشتیم عرض می‌کردیم یک شیوه سومی در نگاه اسلامی هست از یک طرف می‌گوید انسان‌ها همه مثل هم نیستند شرایط‌شان مثل هم نیست. شما می‌دانید در فقه ما جرم‌هایی هست که مجازات آن یکی نیست. جرم در بیرون یکی است ولی مجازات‌ها یکی نیست. بستگی دارد می‌دانسته یا نه؟ مجبور بوده یا در شرایط خاصی بوده؟ اضطراری بوده؟ مثلاً اگر کسی از گرسنگی دارد می‌میرد بدزدد چاره دیگری ندارد این مجرم حساب نمی‌شود که بخواهید او را مجازات کنید. مثلاً در بیابان گیر کردید دارید از تشنگی می‌میرید یک همراهی دارید این یک جعبه آب و نوشیدنی ندارد به تو نمی‌دهد و تو داری می‌میری این‌جا واجب است به زور یا یواشکی از آب‌های او برداری بخوری. این فتوای فقهی است، واجب شرعی است. تو دزد نیستی. آیا این دزدی نیست؟ من توصیه می‌کنم یکی کتاب «فلسفه حقوق» برای آقای مصباح را بخوانید یکی کتاب «عدل الهی» برای مطهری، کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» یعنی شرایط زمان این هم برای شهید مطهری است این 4 جلد کتاب را اگر بخوانید دقیق این سؤالاتی را که من عرض کردم بطور تفصیلی استدلالی بحث کرده است چون ما این‌جا نمی‌خواهیم بحث فلسفی بکنیم فقط خواستیم اشاره کنیم ولو خودتان ندانید یا نخواهید عملاً وارد یکی از این‌ها شدید یعنی در خدمت گسترش یکی از این فلسفه‌ها قرار می‌گیرید یعنی بالاخره کاری که می‌کنید یا یک عمل مادی است یا یک عمل الهی.  یا عمل اخلاقی است یا غیر اخلاقی است. یا ظلم است یا عدل است. اما این که چه ظلم است چه عدل است؟ ما در اصول فقه یک اصلی داریم به نام تزاحم. تزاحم یعنی یک عمل خاص در یک شرایط دیگر حکم آن عوض می‌شود مثلاً الآن شما دارید می‌روید توی کوچه و خیابان رد می‌شوید می‌بینید که یک خانه آتش گرفته، بعد زنگ و در می‌زنید کسی جواب نمی‌دهد الآن باید به لحاظ اخلاقی چه کار کنید؟ من حق دارم بدون اجازه صاحبخانه وارد بشوم یا نه؟

یکی از حضار: بستگی به نیت دارد.

استاد: نیت جدا. این عمل. ورود به خانه دیگران بدون اجازه آن‌ها این عمل غیر اخلاقی است حرام است! ولی یک اتفاق دیگری دارد می‌افتد خانه‌اش آتش گرفته دارد همه چیزش می‌سوزد از بین می‌رود. اصلاً ممکن است یک کسی آن‌جا یک بچه‌ای باشد، ممکن است صاحبخانه خواب باشد.

یکی از حضار: عمل انسانی است. نیت را باید ببینیم چیست.

استاد: خب تو به چه دلیل می‌گویی حق دارم وارد خانه این بشوم؟

همان: چون جانش در خطر است.

استاد: خب حالا خطری که جان را تهدید می‌کند مهم‌تر است یا خطری که مالکیت خصوصی حریم خصوصی او را تهدید می‌کند؟ کدام مهم‌تر است؟ جان مهم‌تر است؟ چرا؟

یکی از حضار: چون جان دست خود انسان نیست و برگشت‌ناپذیر است اگر بمیرد دیگر نمی‌شود کاری کرد.

استاد: خب پس ببینید ما تهش داریم به این‌جا می‌رسیم که چه چیزی در سرنوشت بشر مهم‌تر است؟ جان مهم‌تر است یا مال؟ پس ملاک این که چه چیزی خوب است. ببینید ظرف تمام شد تکنیک. الان مثلاً هالیوود به لحاظ ظرف ممکن است قوی‌تری و جذاب‌ترین، هنرمندانه‌ترین و زیباترین روش‌ها را یک فیلسماز غربی، شرقی انجام بدهد که دوست دارید فیلم او را ده بار ببینید. اما چه دارد می‌گوید؟ در این ظرف طلا چه ریخته است؟ وقتی فیلم او تمام می‌شود تو احساس می‌کنی که همه چیز بی‌معنا و پوچ است. اصلاً ما چرا داریم زندگی می‌کنیم؟ یعنی یک فیلمی که تو را افسرده می‌کند، هنرمندانه است. چرا؟ چون توانست تو را افسرده کند! قوی بود، قشنگ مؤثر بود. اما خروجی آن چه بود؟ من را افسرده کرد و از زندگی مأیوس کرد. الآن این فیلم خوب است یا بد است؟ این فیلم، این اثر هنری، یک کاریکاتوری کشیده، یک گزارش خبری مناسب بچه‌های روزنامه‌نگار و ارتباطات، یک گزارش خبری دارد برای ما ده‌تا مقاله نوشته، در این ده‌تا مقاله من به این نتیجه رسیدم که ما اصلاً بدبخت هستیم این‌جا اصلاً جای ماندن نیست مرده‌شور این‌جا را ببرند یا به این نتیجه رسیدم که اصلاً چرا ازدواج کنم؟ چرا درس بخوانم؟ ولی این‌قدر هنرمندانه نوشت که از توی ذهن من بیرون نمی‌رود اثر خود را گذاشت. این الآن هنرمندانه است یا غیر هنری است؟

یکی از حضار: هنرمندانه است.

استاد: اثر آن چی؟ خروجی آن چیست؟

یکی از حضار: شما گزارش فرهنگی را می‌گویید شاید اثر آن منفی باشد... (نامفهوم)

نه، بحث این نیست که خبر واقعی است یا نه؟ من دارم اثر آن را می‌گویم.

یکی از حضار: شاید اثر آن خبر منفی است و اثر ‌آن این است که افسرده بشوند ولی آن اتفاق درست است و افتاده.

استاد: شیوه آن هنرمندانه است. حالا از شما سؤال می‌کنند که هدف شما از خبرنگاری چیست؟ هدف شما از این که وارد این رشته شدید چیست؟ حالا از هرکسی این سؤال را بکنیم از پزشک یا مهندس که هدف‌تان چه بود که وارد این رشته شدید؟ می‌گوید هدف من این است که مثلاً مشهور بشوم، استخدام بشوم، جذب بشوم، جایزه بدهند، حقوق به من بدهند. بعد از او می‌پرسیم به هر قیمت؟ یعنی شما ممکن است یک کاری کنید که مشهور شوید پول خوبی هم به تو برسد اما ده تا خانواده را نابود کند. تو در روش کارت موفق بودی جایزه بردی اما محتوا و اثر کار تو چه شد؟! شما یک فیلمی می‌سازید یا یک تئاتری یا هنری یا یک مجسمه‌ای می‌سازید هنرمندانه و قشنگ می‌سازید ما اثر آن این است که به جوان‌ها القاء می‌کند که اصلاً خانواده مهم نیست. هنرمندانه این کار را کردی، قالب و فرم زیبا بود، محتوا زشت بود. حالا برای این که زشتی و زیبایی محتوا را یک مقدار بفهمیم. ببینید در فقه اسلامی اگر یک عمل واحد را یک کسی در یک شرایطی می‌کند بررسی می‌کنند می‌گویند این دیوانه است یا عاقل است؟ این را مجبورش کردند یا خودش انجام داده؟ این عمد بود یا غیر عمد یا شبه عمد؟ – حتی قتل – بنابراین حتماً مؤثر است. اما این‌طوری که کلاً بگویند قتل، می‌توانید برای قاتل دلایلی بیاورید که این بچه که بوده فلان! یک قاتل زنجیره‌ای بود دهه 70 اسمش خفاش شب بود. آن موقع شماها بچه بودید. اسم او را شنیدید یادتان است؟ خفاش شب یک طرفی بود در تهران که به نظرم 40- 50تا خانم را بلند کرده بود به آن‌ها تجاوز کرده بود بعد هم کشته بود. بعد محاکمه‌اش کردند. قبل از اعدام دفاعیاتی که کرد، بخشی از صحبت‌هایش را آوردند پیش یک تعدادی از آن خانم‌ها. آن‌جا خیلی گریه می‌کرد که من از بچگی این‌طوری بودم، این مشکلات را داشتم، ناپدری من این‌طوری بود، توی محله این‌طوری بود و... آن وقت جالب است اکثر خانم‌هایی که این فیلم را دیده بودند گفته بودند این را اعدامش نکنید! بعد از او پرسیده بودند که اگر یکی از آن 50تا خود شما بودی چی؟ یا خواهرت، یا مادرت یکی از آن‌ها بود آن وقت باید او را اعدام می‌‌کردند یا نه؟ خب این یک بحث است. یک بحثی عاطفه و احساسات و نسبی بودن است. بله آنجا در آن خانه، چون حفظ جان کسی واجب‌تر از حفظ مال اوست، چرا چون منافع انسان مطرح است. مثلاً می‌گویند که مرد و زنی که با هم پیمانی ندارند این‌ها حریم از هم نگه دارند تماس بدنی نداشته باشند با هم خیلی صمیمی نباشند مگر وقتی که یک تعهد متقابلی بکنند یک تعهد اخلاقی و حقوقی ایجاد بشود که هرکس با هرکس نشود. بعد یک کسی افتاده دارد غرق می‌شود بعد بگوید تماس بدنی که با نامحرم حرام است. خب بله. ولی اگر اجازه بدهید یک آدمی بمیرد این حرام‌تر است. الآن در این شرایط تماس با نامحرم که حرام است این‌جا واجب می‌شود یعنی اگر این کار را نکنی و او بمیرد تو مسئول هستی. رفتن توی خانه آن کسی که خانه‌اش آتش گرفته و تو می‌روی کمک کنی ولی بدون اجازه داری می‌روی، خب حالا این‌جا بعضی‌ها متوجه نیستند می‌گویند دیدید اخلاق نسبی است؟! دیدید ارزش‌ها نسبی است؟ هیچی واقعاً نیست. اصلاً این که وارد خانه کسی بشوید یا نشوید، تماس بدنی با نامحرم داشته باشید و... همه این‌ها نسبی است. پس معلوم شد ما اخلاق قطعی، ارزش خوب و بد قطعی نداریم! نه. درست نفهمیدید. حالا یکی از دوستان هم گفت ایدئولوژی. ایدئولوژی هم اگر بخواهید بگویید آن هم نسبی است هرکسی یک ایدئولوژی دارد. نکته مرکزی بحث این است منافع و مصلحت انسان، هرچه به نفع اوست در هر شرایطی آن ملاک زشت و زیبا و درست و نادرستی است. قدم بعدی حالا به این‌جا رسیدیم که انسان کیست؟ ما از کجا بفهمیم چه چیزی به نفع است و چه چیزهایی به ضرر؟ یک چیزهایی را می‌فهمیم مثلاً شما به یک کسی فحش می‌دهید به او سنگ می‌زنید می‌فهمیم ضرر است، یا به یک کسی احترام می‌گذاریم یا یک غذایی به او تعارف می‌کنید می‌فهمیم اما فقط در همین سطح. یک کم که جلوتر می‌رویم باید بتوانیم بفهمیم و انتخاب کنیم که واقعاً چه چیزی به نفع من است و چه چیزی به ضرر من؟ حالا سؤال؟ نفع و ضرر هر شخصی یا شیء را چطوری باید بفهمیم؟ من الآن می‌خواهم بفهمم چه چیزی صدمه زدن به این میکروفن است؟ چه چیزی به نفع این و برای حفاظت این مهم است؟ خب اول ما باید بدانم که این چی هست؟ اگر یک کسی که توی عمرش میکروفن ندیده، به او بگویند که شما یک کاری کن این حفظ بشود و به این صدمه نزن این نمی‌داند باید چه کار کند؟ چه کار کند به این صدمه می‌خورد؟

یکی از حضار: اول باید تجربه داشته باشد.

استاد: اول باید شناخت داشته باشد، تجربه یک بُعد آن است. پس رسیدیم به این‌جا که زشتی و زیبایی مربوط به فطرت، مربوط به درست بودن و نادرست بودن، نسبت آن با آن هدف است با آن کسی که داری با او حرف می‌زنی یا برای او حرف می‌زنی. در مورد او حرف می‌زنی. قدم بعدی چه شد؟ ما باید آن را بشناسیم بدانیم آن چه موجودی است تا بفهمیم چه نوع رفتاری با او زشت است و چه نوع رفتاری با او زیباست؟ پس آمدیم به کجا رسیدیم؟ انسان کیست؟ انسان چیست؟ ما از کجا بفهمیم چه چیزی به ضرر انسان است و چه چیزی به نفع اوست؟ آیا مثلاً مصرف افیون، مشروبات، رابطه‌های جنسی حساب نشده و همین‌طوری بی‌حساب و کتاب، برهنگی در عرصه عمومی، بحث حجاب و بی‌حجابی، بحث دروغ گفتن، راست گفتن، گرانفروشی، کلاهبرداری، دور زدن آدم‌ها، فریب دادن، ما از کجا بفهمیم این‌ها خوب است یا بد است؟ محتوا را می‌گوییم. بحث فرم را گذشتیم. حالا محتوا و مظروف را می‌گوییم. چه زشت است چه زیبا است؟ انسان زیبا چه انسانی است؟ انسان زشت چه انسانی است؟ ما چطوری بفهمیم چه انسانی زشت است و چه انسانی زیباست؟ به لحاظ روحی و شخصیتی؟ حالا از شما سؤال می‌کنم. آدمی که صبور است، با آدمی که بی‌صبر است و زود واکنش نشان می‌دهد، به نظر شما این دوتا شخصیت کدام زشت است و کدام زیباست؟ یعنی وقتی ببینید از چه کسی بدتان می‌آید و از چه کسی خوش‌تان می‌آید؟ از کسی که صبر و تحمل دارد یا کسی که بی‌صبر است؟ اصلاً نمی‌ایستد ببیند قضیه چه بود و چه شد؟ یا آدمی را می‌بینید که حریص است یعنی هرچه را که دارد بخیل است به دیگران نمی‌دهد همین‌هایی که جلوی خودش است و برای خودش است مدام به چیزهایی که بقیه دارند نگاه می‌کند، دارد برای آن‌ها نقشه می‌کشد. این آدم زیباست یا زشت است؟ قیافه‌اش را نمی‌گویم، ممکن است قیافه‌اش خیلی خوشگل باشد. خودش. شما از شخصیت این آدم بدتان می‌آید یا خوش‌تان می‌آید؟ حالا اگر یک کسی را می‌بینید که هرچه دارد دلش می‌خواهد به بقیه بدهد می‌دانید این خودش هم نیاز دارد ولی بی‌سروصدا و بدون ریاکاری می‌رود غذایش را به یک کس دیگری می‌دهد. این شخصیت زیباست یا زشت است؟ پس داریم کم‌کم می‌فهمیم زیبایی و زشتی در مورد انسان یک بُعد مهمی از آن وقتی بحث محتوا شد مسئله اخلاق و عقیده است. از روی اخلاق و عقاید می‌شود فهمید چه چیزی برای انسان مفید است و چه چیزی مضر است؟ یک ضررها و فواید مادی‌ای دارد که در همین دنیا همه می‌فهمند. یک چیزهایی است که این‌جا به این زودی محسوس و معلوم نمی‌شود.

حالا سؤال بعدی، اگر یک موجودی کلاً عمرش 40- 50 سال باشد، بعد تمام شود، یک موجود دیگر هم باشد این هیچ وقت نابود نمی‌شود و تا ابد هست، نفع و ضرر این دوتا در همه موارد مثل هم است یا خیر؟ یک چیزی ممکن است شما بگویید من اگر بدانم فقط 60 سال زندگی می‌کنم بعد نابودی است دیگر هیچی نیست یک جور زندگی می‌کنم، یک جور برنامه‌ریزی می‌کنم، اگر باور کنم که من تا ابد هستم، من نابود نمی‌شوم، مرگ ندارم، انسان یک موجود ابدی است، - گوش کنید – رسیدیم به این‌جا. حالا از این دو نفر بپرس چه کاری درست است و چه کاری نادرست است؟ دو جور جواب می‌دهند. الان اگر به شما بگویند دو ساعت دیگر این‌جا یک اتفاقی می‌افتد سقف می‌ریزد همه ما می‌میریم کار دیگری هم نمی‌توانیم بکنیم قطعاً این اتفاق می‌افتد! در این 2 ساعت چه کاری درست است؟ اما اگر بگویند که به شما تضمین می‌دهیم که تا دو سال دیگر فعلاً هستید حالا چه کاری درست و نادرست است؟ چه کاری معقول است و چه کاری نامعقول؟ چه روشی زیباست و چه روشی زیبا نیست زشت است؟ دو جور داوری می‌کنید. چرا؟ چون تعریف‌تان از خودتان عوض شد. حالا می‌رسیم به این‌جا، اگر کسی نگاه مادی دارد ماتریالیست است، انسان از نظر او همین جسم و غریزه اوست. شهوت، خشونت، تخیل، توهم، و چه کار کنم که به من در این مدتی که این‌جا هستم خوش بگذرد؟ مدتی که این‌جا هستم مسئله من فقط خوش گذران و لذت بردن است هیچ مسئله اصلی دیگری ندارم آن چیزی خوب است که من لذت می‌برم. آن چیز بد است که من خوشم نمی‌آید. خوش‌آمد تو هم با من فرق می‌کند. هرکسی لذت و غم خودش را دارد بنابراین تو ارزش‌های خودت را داری و ضدارزش‌های خودت را، من هم دارم. ارزش‌های من ممکن است برای تو ضدارزش باشد یا برعکس. تو حق نداری راجع به این که چه کاری درست یا غلط است قضاوت کنی. تو در مورد خودت بگو. من هم در مورد خودم می‌گویم. حالا آن چیزی که بیرون واقعاً اتفاق می‌افتد آن معیار این است که تو کدام یک از شما دوتا دارید درست قضاوت می‌کنید. اگر کسی گفت ما حداکثر 30- 40 سال اینجا هستیم بعدش هم هیچ خبری نیست! خدا و این حرف‌ها هم معلوم نیست تعارف است یا... حالا فرض کنید ما را خلق کرده اما این که پیامبر فرستاده، با ما حرف زدند گفتند خوب، بد، اخلاق، رفتار شما دارد محاسبه می‌شود، این خیلی حرف عجیبی است. می‌دانید به ما می‌گویند تمام تصمیم‌هایی که در هر لحظه می‌گیرید در شخصیت خودتان دارد ثبت می‌شود. قرآن می‌فرماید در قیامت بزرگترین داور علیه خودتان، شما خودتان هستید. «کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً» (اسراء/ 14)؛ برای حسابرسی تو خودت کافی هستی. برگرد به خودت نگاه کن و ببین در دنیا از خودت چه ساخته‌ای؟ با ظلم و گناه از خودت چه ساختی؟ ما برای چه از تنهایی بدمان می‌آید؟ چرا تنهایی برای ماها یک جور مجازات است؟ برای این که آنجا با خودمان روبرو می‌شویم. هیچ کس وحشتناک‌تر از خود ما نیست. ما نمی‌توانیم تنها با خودمان زندگی کنیم. ترسناک هستیم. مدام باید با بقیه باشیم و یک جوری خودمان را سرگرم کنیم. حواس خودمان را پرت کنیم. اما یک افرادی هستند که چنان خودشان را زیبا کردند و چنان شخصیت زیبایی پیدا کردند که آن‌ها از تنهایی لذت می‌برند. اصلاً در شبانه روز یک وقتی را می‌گذارند خودشان با خداوند خلوت می‌کنند. واقعاً خدایشان خدای فرضی نیست بلکه خدای واقعی است.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha